اومدن خاله
با اومدن خاله هم تو دختر من خوشحال شدي و هم من . چند ماهي بود كه خواهرمو نديده بودم حسابي دلم تنگ شده بود براش . عصر سه شنبه ما دوره بوديم كه بابايي خاله رو از ترمينال آورد خونه و من هم خوشحال زودتر از همه بلند شدم كه برم ديدن خاله وقتي ديدمش كلي احوالپرسي و ... و شما هم تا خاله رو ديدي كلي ذوق كردي و خودتو انداختي تو بغل خاله و از اون به بعد هر كار كردم نيومدي بغل من اينقد به خاله ات چسبيده بودي كه انگار اون مامانته كه بعد بابا پيمان مي گفت ناراحت نشو خاله مي گن بوي مادر رو ميده تو اين چند روز اينقد باخاله ات بازي مي كني و سرگرمي كه وقتي اينقد خوشحال مي بينمت منم خوشحال مي شم حالا خاله كه تا اواسط هفته پيشمون هست تو هم سرگرمي با خاله جونت اميدوارم در اين چند روز باقي مونده بهتون خوش بگذره .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی