دختر شیطون من
سلام به دختر کوچولوی خودم هلن جون.
امیدوارم دخترم همیشه سرحال و خوش و خرم باشی و همیشه در سلامتی کامل و در پناه حق تعالی باشی .
دخترم می خوام برات از خاطره چهارشنبه 21/4/91 بنویسم که ساعت 5 بعدازظهر از خواب بیدار شدی و شروع کردیم با همدیگه بازی کردن اینقد شیطون شدی ماشااله که کلی دیروز با بابات خندیدیم از دستت . رفته بودی با روروئکت توی اتاق من سراغ سشوار و اتوی موی من همه رو می کشدی دور سرت و دنبال سرت می کشیدی و می نداختیشون همه رو کلی مسخره بازی داشتی . رفته بودی سینما خانگی رو برداشته بودی بلند می کردی می خواستی بزنی تو سرت که باز ازت می گرفتیم که تو سرت نزنی باز این کارت که تموم شد رفتی سراغ رو میزی . رومیزی رو می کشیدی گلدون پرت می کردی کلی شیطونی کردی عزیزم قربون اون شیطون بازی هات برم تازه با روروئک اینی راه بیفتی چی می شی نفسسسسسسسسسسسسسسسسسسس مامان عشششششششششششششق مامان دوستتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم دخترم زندگگگگگگگگگگگگگگی من . بعد شب با عمو نعیم و خاله نجمه رفتیم هتل کوهستان چای خوردیم و اونجا عروسی بود کلی آهنگ و رقص بود که شروع کردی به رقصیدن و فنر ریز می یومدی به قول بابات . کلی اونجا هم از دستت خندیدیم خیلی خوش گذشت بهمون خوب دیگه دختر عزیزم فعلا با شما بای بای می کنم و قلب و زندگیمو به خدای بزرگ می سپارم . دوست دارم و همیشه در قلب منی عزیزم .دوست دارت مادرت