دخترک شیطون و ملوسم

سلام مامان جونم ، دختر زیبا و خواستنی من انشااله همیشه حالت خوب و سرحال و قبراق و شاد باشی .

امروز یکشنبه 8/5/91 هست و می خوام از خاطره دیشب که افطاری خاله فاطمه دعوت بودیم برات  بنویسم .ساعت 7:50 دقیقه خاله مهناز اومد دنبالمون و با خانوادشون رفتیم افطاری . خیلی خوش گذشت دست خاله فاطمه درد نکنه زحمت کشیده بود . از همون لحظه اول که اومد ما رو خوش آمد کرد و تا آخرش با ما بود و هوای ما رو داشت از فضولی های شما هم که هر چی بگم کم گفتم .سفره می کشیدی ، شیشه ات رو می زدی به لیوانها و سرو صدا می کردی ، جیغ می زدی و ... قربونت برم که مادر فضولی هالتم دوست داره عزیز دلم .بعد کیمیا اومد بغلت کرد و کلی دورت داد بیچاره رو خسته و کوفته کردی بعد هم موقع شام خاله مهناز بیچاره نگرت داشت که من شاممو بخورم و ... خلاصه خیلی خوش گذشت بعد هم که اومدیم خونه مامان فاطی و صبا هم اونجا بود و تو با صبا بازی کردی و کلی خوشحالی کرید در آخر هم که دایی شهرامت اومد و سراغت گرفت و گفتیم خوابیده ولی صبح که بیدار شدی تو بغل صبا بودی اومدی تو آشپزخونه که من داشتم برات فرنی درست می کردم بعدش رفتی بغل دایی شهرام پشتت می خواروند و تو سرت گذاشته بودی روی شونه های دایی شهرام و حس آرومی داشتی قربونت برم دختر با احساس من فدای تو مادرت بشه که همه دنیای منی دخترم بدون که مادرت تنها حامی تو در تمام مراحل زندگیت هست و تو رو عاشقانه دوست داره .I LOVE YOU