هلن کوچولوی مامانهلن کوچولوی مامان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

دنیای مامانی

زندگی من

سلام زیبای من . امیدوارم حالت خوب خوب خوب باشه گلکم . دختر شیرین من این دو روز کلی با هم بازی و شادی کریدم اینقد با خاله نغمه صمیمی شده بودی که هر جا نغمه می رفت با چشات دنبالش می کردی و ذوق می کردی براش .عزیزم من دیروز به خاطر یک حادثه ناگوار خیلی حالم گرفته بود و لی درآغوش گرفتن تو و با بغل کردن تو انگار هیچ غمی نداشتم اصلا بدون تو عزیزم زندگی دیگه برام معنی خاصی نداره . خلاصه اینکه تا می ریم خونه بابایی حسین حوض آب می بینی هی می گی آپ آپ که شما رو می برن تو حوض آب و بازی می کنی و شادی می کنی دیشب مادرشوهر خاله نغمه آمده بود خونه مامان فاطی و با شما کلی بازی کردن و شما هم از خودت ذوق نشون می دادی و هی سوپ می خوردی و آب می خوردی و...... خلا...
26 تير 1391

دختر شیطون من

سلام به دختر کوچولوی خودم هلن جون. امیدوارم دخترم همیشه سرحال و خوش و خرم باشی و همیشه در سلامتی کامل و در پناه حق تعالی باشی . دخترم می خوام برات از خاطره چهارشنبه 21/4/91 بنویسم که ساعت 5 بعدازظهر از خواب بیدار شدی و شروع کردیم با همدیگه بازی کردن اینقد شیطون شدی ماشااله که کلی دیروز با بابات خندیدیم از دستت . رفته بودی با روروئکت توی اتاق من سراغ سشوار و اتوی موی من همه رو می کشدی دور سرت و دنبال سرت می کشیدی و می نداختیشون همه رو کلی مسخره بازی داشتی . رفته بودی سینما خانگی رو برداشته بودی بلند می کردی می خواستی بزنی تو سرت که باز ازت می گرفتیم که تو سرت نزنی باز این کارت که تموم شد رفتی سراغ رو میزی . رومیزی رو می کشیدی گلدون پرت می...
26 تير 1391

فضول من

سلام به دختر کوچولوی من صبح زیبای تابستانی ات بخیر باشه امروز یکشنبه 25/4/91 هست من و شما و زهرا خانوم امروز ساعت 7 صبح رفتیم آزمایشگاه برای آزمایش شما خوشکل مامان . خانم رعیت که کیسه رو وصل کرد شما دیگه .............. نفس طلایی من مامان خیلی خوشحال شدم که مامان معطل نکردی اینقد لنگ و پاچه زدی دست به کیسه زدی و وقتی می خواستن باز کنن کیسه رو اینقد خندیدی چون قلقلکت می یومد کلی خندیدیم بهت . بعد دوباره با زهرا خانوم برگشتیم خونه جات خالی که برقها هم رفته بود با یک مکافاتی شما هم بغل من بودی باز با اون دست دیگم چراغ موبایل روشن کردم که زهرا خانوم جلوی پاشو ببینه شما هم که هی ورجو وورجه می کردی تو بغلم مامان جونت . رسیدیم خونه بالاخره لباسهای...
26 تير 1391

یادگارهای طلایی برای دختر عزیزم

عزیز دلم هلن  گلم زندگیت رو با چند نصیحت مادرانه شروع میکنم که حرف دل بیشتر مادران مهربان دنیاست .    این چند نصیحت رو به دختر گلم می کنم تا در زندگی آینده اش بدردش بخوره .! یادگاری طلایی   اول ) به آینده فکر کن ولی نگران آینده نباش و غصه آینده رو نخور.و بدون که آینده هر آدمی ماحصل کارهایست که اون آدم تو گذشته و حال انجام داده است .پس امیدوارم همیشه مراقب اخلاق و رفتار و کردار خود باشی .   دوم ) شادی هایت را معطوف به بودن در کنار فرد خاص یا مکان خاصی نکن ... هر جایی که هستی  حس خوبی  داشته باش و با هر کسی که  هستی  نکات مثبتش را پیدا کن. و هر کسی را همانطور که هست ب...
17 تير 1391

كوچولوي يه روزه ما

شيرين عسل بازم من اومدم آخه ميدونم ماماني فعلا وقت نداره بياد و وبتو به روز كنه .خودمونيم اينقدر كه براي تو از ديروز نوشتم توي وب فرشته هاي خودم نرفتم.الان با ماماني تلفني صحبت كردم حالش بد نبود .شما داشتي شير ميخوردي قربونت برم .اسم خوشگلتم هلن گذاشتن انشاالله كه خوشنام باشي عسلك و زير سايه مامان و باباي مهربونت سالهاي سال با شادي و خرمي زندگي كني عزيزم.             سلام دختر کوچولوی مامانی امروز که این مطلب رو برای تو نازنینم می نویسم شما هشت ماهته عزیز دلم هر چی از قربون صدقه هات بگم کم گفتم کوچولوی نازنینم حالا می خوام هر چی از اون دوران یادم مونده برات بنویسم...
12 تير 1391

با اجازه مامانی

سلام شکلاتی خاله امروز بالاخره چشمای نازتو به این دنیا باز کردی و مامان و بابای مهربونتو خوشحال قربونت برم خاله جونی ( یه چیزی ما یعنی منو و خاله فاطمه بدون اجازه مامانی اومدیم توی وبت و داریم خاطره امروز ثبت میکنیم امیدواریم مامان جونی ما رو ببخشه) صبح یکی از همکارامون که اومده بود بیمارستان عیادت یکی از فامیلاش خبر داد که شما رو توی بیمارستان دیده و ما دو تایی هم که ذوق مرگ شده بودیم دیرمون میشد که بیایم و شما ها رو ببینیم خلاصه چون امروز آقای رئیس جمهور اومدن و اداره ها در و پیکری نداشتن جیم شدیم و با هزار مشقت تونستیم بیایم بیمارستان انشاالله که مامانی بعدا از خجالت ما در بیاد حالا عکسای فرشته کوچولومونو میذارم . توی این عکسا فقط چند ساع...
4 آبان 1390

دختر کاراته باز من

سلام گل مامانی سلام عشق مامانی ، امیدوارم که در شکم مامانی حسابی بهت خوش بگذره با اون لگدهایی که می زنی پدر منو که درآوردی و هی صدای جیغ و فریاد منو در میاری که بابایی می گه چیکار دخترم داری بذار لگد بزنه بهش می گم تو که راحتی لگد خوردنهاش ماله منه خوب از اینها بگذریم خوشکلم هر کار که می خوای با مامانی بکن تو فقط لگد بزن من بفهمم تو هستی بقیه اش با من .... در تاریخ 5/5/90 رفتم دکتر زنگویی فشارم خوب بود وزنم بد نبود صدای ضربان قلبتو که گذاشت گفتم خوب بود که دکتر گفت می خواستی از این بهتر باشه بعد هم توصیه های پزشکی اش رابرای من انجام داد که من باید در تاریخ 9/5/90 برم برای سلامتی عشقم واکسن کزاز بزنم تا تو در سلامت باشی اینقد دیشب لنگ و لگد ز...
8 مرداد 1390

دختر شیطون من

سلام عشق مامانی . دختر خوشکل خودم . می خوام برات از شیطونک بازیهایی که تو شکم مامانی می کنی برات بگم که چند وقته که اینقد لگد و. تکونهای بامزه ای می خوری که حتی لباسم تکون می خوره و با بابا پیمان کلی می خندیم .تاریخ ٢٣/٤/٩٠ رفتیم با بابا پیمان و مامان فاطی و بابایی رفتیم مشهد . اون روزها تکونهای تو عزیزم کم شده بود ولی همین که به خونه خاله نغمه می رسیدیم شروع می شد تکونهات .خاله نغمه هم که دستشو می ذاشت روی شکمم و حست می کرد و باهات صحبت می کرد و کلی ذوق می کرد . الهی قربون تو دختر خوشکلم برم که وقتی آهنگ شاد می ذاریم شروع می کنی به تکون خوردن عشق مامان طلایی. تازه روژینا هم هی دستشو می ذاشت روی شکمم و می گفت نی نی نازه الهی قربونش برم که ای...
28 تير 1390

دخترم همه عشق مامانی و بابایی

سلام به دختر گل مامانی و بابایی .دیروز شنبه ٤/٤/٩٠ من باتفاق مامان فاطی و خاله نغمه رفتم دکتر . وقتی داخل اتاق شدیم دکتر بعد از معاینات گفت دراز بکش تا صدای ضربان قلب نازنینتو بشنوی . من دراز کشیدم و دکتر با وسایلش اومد بعد خاله نغمه به دکتر گفت : می شه صدای قلبشو ضبط کنم ، خانم دکتر خندید گفت بیا اشکال نداره شروع کرد دستگاه به کار کردن و صدای قلب تو نازنینمو شنیدم وای خداااااااااای من داشتم عشق می کردم خاله نغمه کلی خندید و ذوق کرده بود بعد از معاینات دکتر گفت دیگه به سونو احتیاجی نداری اما اگر می خوای بدونی چیه جنسیتش می تونی بری سونو .با اصرار خاله نغمه و مامان فاطی رفتم سونو بعد دکتر بعد از کلی اینو و انور کردن گفت شما دختر داری  ...
5 تير 1390